To Mara Divaneh Kardi

عاشقت هستم هرچه شود

حالم از این بدتر بشود

بی همگان گرسر بشود بی تو نمیشود

آخرش دیدی مرا دیوانه کردی

با یه عالم غم مرا هم خانه کردی

آدم دل بسته ی عاقلی بودم

تومرا دیوانه کردی

تا زمانیکه به تو آلوده بودم

از زمین و از زمان اسوده بودم

تو مرا باقلب خود بیگانه کردی

تومرا دیوانه کردی

عاشقت هستم هرچه شود

حالم از این بدتر بشود

بی همگان گر سر بشود

بی تو نمیشود

خاطره هایت کشته مرا

خسته ام از از دستت بخدا

رفتی و من جامانده ام تنها

عاشقت هستم هرچه شود

حالم از این بدتر بشود

بی همگان گر سر بشود

بی تو نمیشود

خاطره هایت کشته مرا

خسته ام از از دستت بخدا

رفتی و من جامانده ام تنها

دل به تو بستم ولی چه سودی

آنکه میگفتی ب من نبودی

درد عشقت را به جان خریدم

رفتی و رنگ تورا ندیدم

غصه ای اصلا نداری ای عشق

قصد برگشتن نداری ای عشق

تو که این دوای دردی

اما نوش داروی بعد مرگی

ای عشق

عاشقت هستم هرچه شود

حالم از این بدتر بشود

بی همگان گر سر بشود

بی تو نمیشود

خاطره هایت کشته مرا

خسته ام از از دستت بخدا

رفتی و من جامانده ام تنها

عاشقت هستم هرچه شود

حالم از این بدتر بشود

بی همگان گر سر بشود

بی تو نمیشود

خاطره هایت کشته مرا

خسته ام از از دستت بخدا

رفتی و من جامانده ام تنها