00:00
03:34
آن کیست کز روی کرم با من وفاداری کند
بر جای بدکاری چو من یک دم نکوکاری کند
اول به بانگ نای و نی آرد به دل پیغام وی
وانگه به یک پیمانه مِی با من وفاداری کند
دلبر که جان فرسود از او، کار دلم نگشود از او
نومید نتوان بود از او، باشد که دلداری کند
دلبر که جان فرسود از او، کار دلم نگشود از او
نومید نتوان بود از او، باشد که دلداری کند
♪
گفتم گره نگشوده ام زان طره تا من بوده ام
گفتا منش فرموده ام تا با تو طراری کند
زان طره پرپیچ و خم سهل است اگر بینم ستم
از بند و زنجیرش چه غم هرکس که عیاری کند
دلبر که جان فرسود از او، کار دلم نگشود از او
نومید نتوان بود از او، باشد که دلداری کند
دلبر که جان فرسود از او، کار دلم نگشود از او
نومید نتوان بود از او، باشد که دلداری کند